داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است


بی‌نیاز از حرکت جمعیت با قدم‌هایی که از داغ تاول آتش گرفته بود، به سمتش می‌رفتم و اگر غلط نکنم او مرا به‌سوی خودش می‌کشید! چه منظره‌ای بود گنبد طلایی‌اش در میان دو گلدسته رعنا که پیش چشمم شبیه دو دست بُریده حضرتش در راه خدا و دفاع از پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌آمد! ولی این خشت و آهن و طلا کجا و دستان ماه بنی‌هاشم (علیه‌السلام) کجا که شنیده بودم خداوند در عوض دو دست بُریده، به او دو بال عنایت فرموده تا در بهشت پرواز نماید! هر چه به حرم نزدیک‌تر می‌شدیم، فشار جمعیت بیشتر می‌شد و تنها طنین «لبیک یا عباس!» بود که رعشه به تن زمین و آسمان می‌زد و دل مرا هم از جا می‌کَند. حالا به نزدیکی حرمش رسیده بودیم...


  • ...

دیگر من بودم و یک احساس گناه بزرگ! خوب می‌فهمیدم در قلبم خبرهایی شده که خیلی هم از آن بی‌خبر نبودم. خیال او بی بهانه و با بهانه، گاه و بیگاه از دیوارهای بلند قلبم که تابه‌حال برای احدی گشوده نشده بود، سرک می‌کشید، در میدان فراخ احساسم چرخی می‌زد و بی‌اجازه ناپدید می‌شد، چنان‌که بی‌اجازه وارد شده بو

  • ...

نگاهم به‌قدر یک‌چشم بر هم نهادن بر چشمانش نشست و او در همین مجال کوتاه سلام کرد. پاسخ سلامش را به سلامی کوتاه دادم و خودم را کناری کشیدم، اما در همان یک‌لحظه دیدم به مناسبت شب اول محرم، پیراهن سیاه به تن کرده و صورتش را مثل همیشه اصلاح نکرده است.

  • ...


به نام خدا


با عرض سلام خدمت شما


همین که اولین بار یکی جرأت کرده در چنین موضوعی رمان بنویسه، این خودش نه تنها یک نکته مثبت، بلکه یک کار بسیار بزرگ و ارزشمند است. بنده کلاً اهل رمان نیستم، ولی از روزی که این رمان شما را شروع به مطالعه کرده‌ام واقعا لذت بردم. شاید چون تا حالا رمانی مثل رمان شما ندیده بودم.

حقیقتاً جای رمان‌هایی که بچه مذهبی‌ها می‌نویسن  و در جهت ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی است، واقعا خیلی خالیه.

این مورد را هم خدمت شما عرض کنم که اوضاع احوال رمان‌های اینترنتی بسیار تأسف‌بار و خطرناک است، یکی دو سال پیش تحقیقی در این مورد انجام دادم و خیلی نگران شدم، عموماً رمان‌هایی که در سایت‌هایی مثل .... منتشر می‌شود، نه تنها میانه‌ای با فرهنگ و مذهب ما ندارند، بلکه گاهی احساس می‌شود کاملا در جهت عکس آن است.


تقریبا شاید 200 صفحه اول را که می‌خواندم از شخصیتی که برای پدر خانواده خلق کرده بودید، خوشم نیامد ولی بعداً فهمیدم که این‌ها کاملاً حساب شده بوده است  و این نشان از زحمتی است که شما برای خلق این اثر زیبا کشیده‌اید.


اوج داستان صد صفحه آخر و مخصوصاً مسیر پیاده‌روی اربعین بود که اشک مرا درآورد. مسیری که داستان طی کرد تا به پیاده‌روی اربعین برسد، خیلی عالی بود و بهتر از این نمی‌شد.


منتظر اثرهای بعدی شما هستیم


با تشکر و سپاس فراوان

  • ...

آقای عادلی همچنان که کلید را در قفلِ در حرکت می‌داد، سرش را چرخاند و ما را در نیمه کوچه دید، دستش از کلید جدا شد و منتظر رسیدن ما ایستاد. ای‌کاش می‌شد این لحظات را از کتاب طولانی زمان حذف کرد که برایم سخت بود طول کوچه‌ای بلند را طی کنم درحالی‌که او رو به ما، منتظر ایستاده بود و شاید خدا دلهره‌ام را به دلش الهام کرد که پس از چند لحظه سرش را به زیر انداخت.

  • ...

سرش را پایین انداخت و همان‌طور که به پیراهن سیاهش نگاه می‌کرد، زیر لب چیزی گفت که نفهمیدم. سپس سرش را بالا آورد و با لبخندی پُر معنی، کلام مبهمش را تعبیر کرد: «هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم پیرهن مشکیِ عزای امام حسین (علیه‌السلام) انقدر قدرت داشته باشه که یه وهابی حتی چشم دیدنش هم نداشته باشه!»

  • ...

سلام


بسیار ممنونم بخاطر رمانی که خلق کردید.

بسیار ممنونم بخاطر وصف های شورانگیزی که در برابر چشمانم مجسم کردید.

 بسیار ممنونم که به برکت قلمتان، اندک ریسمان بین من و خدایم گسسته نگشت.

بسیار ممنونم که مرا به ثروتی رهنمون کردید که پایانی بر او نیست.


من کم مطالعه می کنم، اما فایل کتاب شما دیوانه ام کرد و اشک ریزان خواندمش.


چه اینکه با شخصیت های اصلی داستان هم درد و هم نوا شدم و چه آنکه نجواهای عاشقانه ای که مجسم نمودید، مرا از خودِ خودم بیرون آورد و به من گفت بنده خدا طور دیگری زندگی می کند و می اندیشد، تو کجای این عالمی؟؟


 رستاخیزی در دلم ایجاد شد و فقط از خدا چند روزیست که تمنا می کنم بر این صراط بمانم و دیگر پایم نلغزد.


به امید روزی که جمله مسلمین به حبل المتین الهی چنگ زنند و زمینه ظهور حضرت موعود پدید آید.


ان شا الله مورد تاییدات الهی باشید.

خدا نگهدار

  • ...

یکی از حاضرین در سفره شام مراسم ایام فاطمیه بیت رهبری نقل کرده است که :


سخنران مراسم، هنگام صرف شام در محضر مقام معظم رهبری به ایشان عرضه داشت:


«برخی گلایه می کنند که چرا حضرتعالی با این کسالت جسمانی اینقدر برای مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می نشینید؟»


رهبر عزیزمان نیز در جواب فرمودند: «آنها نمی دانند، من رزق سال کشور را در شب های فاطمیه می‌گیرم.»
.
.
.

با آرزوی قبولی عزاداری های شما بزرگواران


و نشستن همگی مان بر سفره پربرکت ایام فاطمیه


التماس دعا

  • ...

می دیدم پس از آن‌همه اتفاقات تلخ و آن‌همه توهین و تحقیری که از زبان تند پدر شنیده و آن‌همه بغض و نفرتی که از قلب شکسته من چشیده بود، نه‌تنها تنور عشقش به مذهب تشیع خاموش نشده که گرم‌تر از گذشته به پای عزاداری‌های محرم گریه می‌کرد که گویی دل‌شکسته‌تر از پیش، دردهای پنهان در سینه‌اش را برای امام حسین (علیه‌السلام) بازگو می‌کرد،

  • ...

با سلام خدمت خانم ولی نژاد


رمان شما رو دانلود کردم و بسیار مشتاق خواندنشم،

 از اونجایی که داستان مشابهی داریم و من هم عشقی دارم از اهل تشیع و خودم از اهل سنت هستم، امیدوارم درسی به من بیاموزد این رمان زیبا.


سپاس .

  • ...