داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


بوی کله‌پاچه‌ای که در دیزی در حال پختن بود، فضای خانه را  پُر کرده و سیخ‌های دل و جگر و قلوه منتظر کباب شدن بودند. دیس شیرینی و تُنگ شربت را باسلیقه روی میز چیده و داشتم بشقاب‌ها را پخش می‌کردم که کسی به در اتاق زد. عبدالله از کنار محمد بلند شد و با گفتن «آقا مجیده!» به سمت در رفت.

  • ...


سلام.


جان شیعه اهل سنت رو دیشب پیدا کردم.

فوق العاده بود. همین الان تمومش کردم.


 نمیدونید با دلم چه کرد! همین قدر بدونید که ساعت ها بی وقفه نشستم و خوندم و اشک ریختم و حالا حیفم میاد بی قدردانی از نویسنده اش پرونده کتاب رو ببندم!


.اصلا نمیتونم باور کنم یه داستانه. خیلی فکرمو درگیر کرده. حتی در خواب هم الهه میشم. اجرتون با اباعبدالله (علیه السلام)

  • ...


ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
.
.
.

انگار سعدی هم این بیت را برای پروانگان پلاسکو سروده است ...


  • ...

دل ما نیز همچون دل رهبر عزیزمان آکنده از تحسین و تمجید و نیز نگرانی و اندوه است.

 همه دعا کنیم... شاید هنوز قلبی زیر آوار بتپد...


  • ...

شهادت شیرمردان مبارزه با آتش را تسلیت عرض می کنم....

  • ...

محو غیرت جوشیده در چشمان مجید نگاهش می‌کردم که آتش چشمانش از آذرخش عشق و احساس درخشید و باز به سمت نوریه خروشید: «این حرم رو ما با اشک چشم‌مون ساختیم و دست کسی رو که دوباره بخواد به سمتش دراز شه، قطع می‌کنیم!»

  • ...