داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

رمان #سپر_سرخ... قسمت دوازدهم

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۵۲ ب.ظ

تازه یادش آمد ما زیر ظلم داعش از همه دنیا بی‌خبر مانده‌ایم که رنگ خنده از صورتش رفت و مردانه حرف زد :«فرمانده سپاه قدس ایرانه! این دو سال حاج قاسم نیروهای حشد الشعبی رو سازماندهی کرد و با همین نیروهای مردمی نفس داعش رو تو عراق گرفت!» 

کلامش به آخر نرسیده بود که خانه در تاریکی مطلق فرو رفت و من هنوز از سایه خودم می‌ترسیدم که از همین تاریکی دلم لرزید و جیغم در گلو خفه شد...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب...

 

متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان

 

https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe

https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe

https://t.me/dastanhaye_mamnooe

 

 

✍️ رمان #سپر_سرخ

 

#قسمت_دوازدهم

 

💠 نورالهدی در همین فرصت برایم شامی تدارک دیده بود، اما من یک قطره آب از گلوی خشکم پایین نمی‌رفت و دلم پیش او مانده بود که معصومانه پرسیدم :«به نظرت اون کی بود؟» 

 

لقمه‌ای که برایم پیچیده بود به سمتم گرفت و با اطمینان پاسخ داد :«اگه نشونه‌هاشو به ابوزینب بگی حتماً میشناسه!» 

 

💠 لقمه را از دستش گرفتم و نمی‌دانستم همسرش از کجا باید آن مرد را بشناسد که با صدای نازکش سینه سپر کرد :«ابوزینب از فرمانده‌های #حشد_الشعبی و عملیات آزادی فلوجه شده. اکثر نیروهای خط #فلوجه رو میشناسه. این جوون هم حتماً میشناسه.» 

 

سپس خودش لقمه‌ای خورد و می‌خواست حالم را عوض کند که با شیطنتی ساختگی سر به سرم گذاشت :«ابوزینب می‌دونه کی رو بفرسته شناسایی، طرف #داعشی‌ها رو هم سر کار می‌ذاره!»

 

💠 و به زحمت خندید تا من هم بخندم، اما سه سال در غربت فلوجه خنده از یادم رفته و امروز تا حد #مرگ ترسیده بودم که دوباره لقمه را کنار سفره قرار دادم و خودم را کنار کشیدم. 

 

هنوز همه بدنم از ضرب زمین خوردن درد می‌کرد، مچ دستانم از جای جراحت زنجیر ضعف می‌رفت و نمی‌دانستم کار فلوجه و پدر و مادرم به کجا می‌رسد که دوباره پرسیدم :«عملیات فلوجه کی شروع میشه؟» 

 

💠 او هم اشتهایی به خوردن برایش نمانده و به هوای من با غذا بازی می‌کرد که دستش را از سفره عقب کشید و با مکثی پاسخ داد :«نمی‌دونم، ولی میگن نزدیکه!» 

 

سپس حسی در دلش شکفته شد که لبخندی شیرین صورتش را پوشاند و مژدگانی داد :«مثل بقیه عملیات‌ها، تو این عملیات هم #حاج_قاسم شخصاً حضور داره!» 

 

💠 هاله خنده صورتش هرلحظه پررنگ‌تر می‌شد و خبر نداشت من #حاج_قاسم را نمی‌شناسم که چشمانش درخشید و لحنش غرق اشتیاق شد :«وقتی پای #حاج_قاسم به معرکه‌ای باز بشه، #داعش که هیچ، #آمریکا هم حساب کار دستش میاد! الان چند روزه آمریکا و #عربستان و یه عده از نماینده‌های پارلمان که طرفدار آمریکا هستن، دنیا رو گذاشتن رو سرشون که چرا #حاج_قاسم تو فلوجه دخالت می‌کنه؟ آخه می‌دونن وقتی #حاج_قاسم بیاد تو میدون، فاتحه داعش خونده‌اس!» 

 

هنوز مثل همان سال‌های دانشجویی دل پُرشورش برای جنگ و #جهاد می‌تپید که همه توانم را جمع کردم و پرسیدم :«#حاج_قاسم کیه؟» 

 

💠 تازه یادش آمد ما زیر ظلم #داعش از همه دنیا بی‌خبر مانده‌ایم که رنگ خنده از صورتش رفت و مردانه حرف زد :«فرمانده #سپاه_قدس ایرانه! این دو سال #حاج_قاسم نیروهای #حشد_الشعبی رو سازماندهی کرد و با همین نیروهای مردمی نفس داعش رو تو عراق گرفت!» 

 

کلامش به آخر نرسیده بود که خانه در تاریکی مطلق فرو رفت و من هنوز از سایه خودم می‌ترسیدم که از همین تاریکی دلم لرزید و جیغم در گلو خفه شد.

 

💠 نورالهدی بلافاصله چراغ قوه موبایلش را به سمت صورتم گرفت و با آرامش خبر داد :«اگه #ایران برق صادر نکنه، وضعیت از اینم بدتر میشه!» 

 

نمی‌فهمیدم چرا اینهمه سنگ ایران را به سینه می‌زند که از جا بلند شد، به سمت کمد کنار اتاق رفت و همانطور که شمعی را از جعبه بیرون می‌کشید، سر درددلش باز شد :«اونوقت یه عده شعار میدن #ایران باید از عراق بره! انگار #عراق رو ایران اشغال کرده! دولت اعلام کرده #قاسم_سلیمانی به درخواست رسمی ما تو عراق حضور داره. امام جمعه #بغداد تو خطبه‌های نماز جمعه گفته اگه ایران نبود، داعش #سامرا رو با خاک یکسان می‌کرد! ولی اینا فقط میگن ایران باید بره! انگار تو این کشور نبودن و ندیدن اگه حمایت ایران و #حاج_قاسم نبود، همون روزای اول بغداد هم مثل موصل سقوط کرده بود!» 

 

💠 هنوز تمام ذهنم از وحشت امروز زیر و رو شده و از حرف‌هایش چیز زیادی نمی‌فهمیدم که تنها در سکوتی خسته نگاهش می‌کردم. 

 

مقابلم شمع را روی زمین در شمعدانی نشاند و همانطور که کبریت می‌کشید، حرف دلش را زد :«انگار اصلاً نمی‌بینن الان ۱۳ ساله #آمریکا تو این کشور هر کاری دلش خواسته کرده! حالا که #ایران حریف داعش شده، آمریکا تو سرشون فرو کرده که ایران کشورتون رو اشغال کرده و باید بره!» 

 

💠 از نور لطیف شمع، جمع دو نفره‌مان رؤیایی شده و او هنوز دلش پیش #حاج_قاسم و ایرانی‌ها بود که غریبانه آه کشید :«همین الان کلی از همرزمای ابوزینب ایرانی هستن! تا الان خیلی‌هاشون #شهید شدن...» و کلامش به آخر نرسیده کسی در خانه را کوبید و دست خودم نبود که وحشتزده از جا پریدم. 

 

حس می‌کردم تعقیبم کرده‌اند و نورالهدی منتظر کسی نبود که با تأخیر از جا بلند شد و پشت در صدا رساند :«کیه؟» و صدای غریبه‌ای قلبم را از جا کَند... 

 

#ادامه_دارد
 

  • ...

نظرات  (۳۹)

چرا درتلگرام پست جدید نگذاشتید؟
راه ارتباطی بامخاطبین راهم حذف کردید
اتفاقی افتاده؟؟
چرا درتلگرام پست جدید نگذاشتید؟
راه ارتباطی بامخاطبین راهم حذف کردید
اتفاقی افتاده؟؟

سلام چرا ادامه داستان رو نمیذارید؟

لطفا قسمت های بعدی رمان رو بزارید

منتظرییییییییییم

سلام و ادب خدمت شما 

در روزهای گذشته با خواندن نوشته های بینهایت زیبای شما اوقات بسیار دلپذیری را سپری کردم،و بی صبرانه در انتظار ادامه ی داستان هستم.امیدوارم مشکلی پیش نیامده باشد و بزودی ادامه ی نوشته های بی نظیرتون را بخوانیم.لطفا ما رو از حال خودتون بی خبر نگذارید که این سکوت چند روزه همه ما را نگران کرده.

در پناه حق باشید

 

سلام و ادب خدمت شما 

در روزهای گذشته با خواندن نوشته های بینهایت زیبای شما اوقات بسیار دلپذیری را سپری کردم،و بی صبرانه در انتظار ادامه ی داستان هستم.امیدوارم مشکلی پیش نیامده باشد و بزودی ادامه ی نوشته های بی نظیرتون را بخوانیم.لطفا ما رو از حال خودتون بی خبر نگذارید که این سکوت چند روزه همه ما را نگران کرده.

در پناه حق باشید

 

سلام. خداقوت

چرا کانال داستانهای ممنوعه تو همه پیام رسانها غیرفعال شده؟

اکانت ادمینش هم غیرفعال شده

امیدوارم که اتفاقی نیفتاده باشه و به زودی ادامه داستانها رو بذارید

 

سلام

رمانه خیلی جالب و خوبیه

منتظر بقیه داستان هستیم

سلام

چرا داستانتون رو ادامه ندادید!!؟؟😓😓😔😔

چرا ادامه داستانو نمیگذارید؟اتفاق خاصی افتاده؟ خب بقیه داستان رو یک جا بگذارید

منتظر قسمت های بعدی هستیم. لطفا در ای گپ هم قرار بدید

  • شهیدنشی,میمیری...
  • سلام تواین مدت باخوندن رمان های بسیارزیباتون واقعا کیف کردم.ولی چه اتفاقی براتون افتاده که دیگه داستانتون روادامه ندادید...من خیلی منتظرم.انشاءالله که اتفاق خیری براتون افتاده باشه ودلیل این غیبت چندروزتون یه اتفاق قشنگ باشه....

    با سلام و قبولی طاعات.

    تشکر از زحماتتون. چرا ادامه رمان سپر سرخ رو از طریق ایتا ادامه  ندادین خیلی عالی بود،  لطفا ادامه بدین.

                                                                                           با تشکر

    ان شا الله که خیره ما نگرانتون هستیم براتون دعا میکنیم

    سلام تواین مدت من باخوندن داستانهای زیباتون درباره شهدای مدافع حرم وشجاعتهای وصف ناپذیری این شیرمردان عادت کرده بودم.ولی ازاول اردیبهشت دیگه بقیه داستان نفرستادی من عضوکانال شماتوسروش بودم.خدای نکرده اتفاقی اوفتاده.ان شاءالله خداسلامتی بهتون بده

    تمام ماه رمضان رو منتظر ادامه داستان بودیم

    کاش اگر مشکلی پیش آمده برطرف شود تا ادامه داستان را قرلر بدهید

     

    میشه ادامه داستان رو بزارین

    سلام  چرا ادامه داستان  سپر سرخ رو  میزارید

     

     

     

     

    سلام  چرا ادامه داستان  سپر سرخ رو  نمیزارید

     

     

     

    سلام میشه لطف کنید بقیه داستان رو بذارید ممنون میشیم

     

    سلام خانم ولی نژاد عزیز,امیدوارم حالتون خوب باشه,ولی این قطع یکدفعه ای رمانتون آدم رو نگران میکنه چون اصلا طبیعی نیست بدون هیچ اطلاعی فعالیتتون در تمام پیام رسان های تلگرام و سروش و ایتا قطع بشه,خیلی نگرانتونم,حیف که نمیتونیم بیشتر از این با فضای آشفته ی خاورمیانه که به دست مدافعان حرم و حاج قاسم سلیمانی سامان پیدا کرد توسط قلم زیباتون آشنا بشیم

    سلام و رحمت

    چرا دیگه نیستین؟؟؟

    ان شاءالله که خیره

    سلام. من قلم شما رو خیلی دوست دارم امیدوارم هرچه زودتر برگردید و ادامه بدین رمان سپر سرخ رو

  • نفیسه سادات
  • سلام به خانم ولی نژاد. واقعا داستانهای ممنوعه ای که نوشتید عالی هستند. ولی حیف که از ماه رمضان تا حالا هنوز قسمت جدید داستان سپر سرخ ر ا نگذاشتید. انشاالله که مشکلی،براتون پیش نیومده باشه و باز هم داستانهای زیباتون را ارسال کنید.

    چطور میشه از حال نویسنده با خبر شد؟؟؟؟؟؟

     

    سلام.چرا کانال های سروش ایتا و تلگرام و رها کردید؟ ادامه سپر سرخ و کجا میشه پیدا کرد؟؟؟

  • یافاطمه الزهرا
  • سلام

    خانم ولی نژاد چرا ادامه داستارو تو هیچ جا نمی ذارید؟؟

    اتفاقی براتون افتاده؟؟!!!!

    انشاءالله که ختم به خیر بشه😕

    سلام

    چرا دیگه تو شبکه های اجتماعی تون پست نمیذارید؟

    چرا آیدی ادمین غیر فعال شده؟

    ان شاءالله که اتفاقی نیوفتاده باشه.

    سلام حال نویسنده بزرگوار و انقلابی خوبه ان شاالله این دولت لیبرال و زیر مجموعش مشکلی پیش نیاوردن؟اخه نوشته های زیبای این نویسنده انقلابی مستقیم اشاره می‌کنه به خیانت و فریبکاری این دولت

    چرا خبری ازشون نیست از اواخر فروردین

    مسئول سایت شما چرا اطلاع‌رسانی نمیکنید

    سلام چرا کسی پاسخ گو نیست؟

    سلام..

    ای کاش میدونستیم چه اتفاقی افتاده که سپر سرخ ادامه نداشت

    إن شاالله نویسنده عزیزمون در سلامت باشند

    با خوندن رمانهای خانم ولی نژاد فهمیدم هیچوقت نمیتونیم شکر نعمت امنیت رو ادا کنیم

    منتظر بقیه رمان هستیم إن شاالله

    میشه خواهش کنم بازم ادامه بدین؟ :(

    خبری ازتون نیست

    واقعا تنها نویسنده ای که قلمش رو می پسندیدم شما بودین

    لطفا برگردین :(

    سلام چرا دیگه هیچ کجا نیستین توروخدا جواببدین نگرانتونیم من که به همه پیامرسانها هر چند وقت یه بار پیام دادم الان هم اینجا.امیدوارم حداقل سلامت باشین.

    سلام لطفاً ادامه بدیدداستان بسیار زیبایی بود

     

    چند ماه گذشته و خبری از خانم ولی نژاد عزیز نیست،ای کاش میشد از ایشون خبری دریافت کرد...

    سلام و عرض ادب 

    خبری از خانم ولی نژاد نشد؟ 

    چرا داستان ها ادامه نمی دهند؟ 

    ساعات قشنگی داشتم با خوندن این رمان ها

  • بنده ای از بندگان حقیر خدا🌾
  • سلام علیکم✋

    شرمنده مزاحم میشم🙏

    رمان ها بسیااااااااااااااااار زیبا بود هرچی بگم کم گفتم🎉

    باخوندن این رمان ها تازه متوجه حرف پیامبر شدم که فرمودند:🌳((دو نعمت است که ارزش آنها نزد مردم ناشناخته است:''سلامتی و امنیت'')).

    الحق و لانساف با خط به خط این رمان ها معنای این حرف واضح و روشن هست👌🎀

    میخواستم بگم اگر مقدور هست ادامه داستان را بدید که ماهم بحره ای ببریم😉

    انشالله در سلامتی کامل به سر ببرید❤

    سال نو را هم تبریک میگم🎉🎍

    انشاالله سال پیشرو براتون پر از خیر و برکت و سلامتی و موفقیت و شادی و عاقبت بخیری ... و انشااااااااااالله ظهور حضرت (عج) همراه باشد🍃🌹

     

    🌼اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک تحت رایه ولیک مهدی (عج).🌼

    🌼پرودگارا... شهادت در راه خودت و در رکاب ولیت حضرت مهدی (عج) را روزیمان فرما.🌼

    انشاالله🗻

    خداوند حافظ و نگهدارتان🌴

    سلام چرا دو ساله غیر فعال شدید

    سلام 

    فاطمه خانم ما منتظریم ها... 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی