داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

شهدای اهل سنت مدافع حرم

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۸ ب.ظ

داستانی کوتاه بر اساس طرحی حقیقی ...

 

تکیه ام به دیوار مسجد بود و فکرم پیِ دیشب! هرچی می گفتم به خرجش نمی رفت! پاشو کرده بود تو یه کفش که "دیگر مگو که شیعه و سنی برادرند!"

 

نه قلبش با آیه " وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ" بود، نه دلش با قول پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که فرمودن "مؤمنان با هم برادرند" و نه گوشش به هزار و یک دلیل شرعی و عقلی برای حفظ وحدت شیعه و سنی!

 

ولی ای کاش امروز اینجا بود.... شاید اگه با چشم خودش می دید، باور می کرد که حساب اهل سنت از تکفیریها جداست؛ از هفت تا تابوت شهدای مدافع حرمی که از سوریه اورده بودن ایران، چهارتا شیعه بودن و سه تا از اهل سنت!

  • ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی