داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

امید :


اهل هرمزگان هستم. خیلی با رمان شما ارتباط گرفتم، طوری که 3 روزه همش رو خوندم!  از لحاظ زمانی هم چقد به زمان من نزدیک بود که این توصیفات نوشته شده را شاید خودم هم دیده و لمس کرده بودم! چه دقت و ریز بینی به خرج داده بودین! به دوستان زیادی کتاب رو معرفی کردم که استقبال کردند.

توصیفات داستان به محله خاصی اشاره داره؟ من حس کردم محله سورو بندرعباس رو می گید! شخصیت ها، خصوصیات، اسم ها، رفتارها، گفتارها، مسجد اهل سنت نزدیک ساحل، خیلی خیلی عالی بود! دقیقا خونه های طبقه بالا رو به دانشجو ها و کارمندا اجاره میدن! من برام حله سورو تجسم شد؛ طوری که میخواستم به میزان صحبت تبادل شده بین مجید و الهه، قدم بزنم هنگامی که از مسجد به خونه می رفتن و اون خونه رو در واقعیت ببینم!!!

  • ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی