داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

وقتی محبت عالم گیر امام، شامل حال دشمن می شود!


 بسیاری از بزرگان همانند مرحوم کلینی، راوندی، طبرسی، ابن‏ شهرآشوب و... رضوان الله علیهم آورده‏اند:


روزی متوکل عباسی سخت مریض شد و پزشکان از درمان وی عاجز شدند و او در بستر مرگ قرار گرفت.

مادرش نذر کرد که چنانچه متوکل شفا یابد، هدیه‏ی قابل توجهی برای حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‏السلام ارسال دارد.

در همین اثناء فتح بن خاقان نزد متوکل آمد و اظهار داشت: اکنون که تمام اطباء از درمان عاجز مانده‏اند، آیا اجازه می‏دهی که با ابوالحسن هادی علیه‏السلام نسبت به مداوا و درمان مرض و ناراحتی شما، مشورتی کنیم؟

 متوکل پیشنهاد فتح بن خاقان را پذیرفت.

پس از آن، شخصی را خدمت حضرت فرستادند، تا موضوع را با وی مطرح نموده و دستور العلمی را جهت درمان متوکل،از آن حضرت دریافت دارد.

هنگامی که مأمور نزد امام علیه‏السلام آمد و موضوع را بیان کرد، حضرت فرمود: مقداری سرگین گوسفند تهیه و آن را با آب گلاب بجوشانند و سپس تفاله‏ی آن را روی زخم چرکین بگذارند، ان شاء الله سودمند خواهد بود.

همین که پزشکان معالج، چنین دستورالعملی را شنیدند، مسخره و استهزاء کردند.

فتح بن خاقان گفت: آیا ضرر هم دارد؟ گفتند: خیر، بلکه احتمال بهبودی هم در آن هست.

پس دستورالعمل حضرت را اجراء کردند و چون مقداری از آن را روی زخم قرار دادند، پس از گذشت لحظاتی کوتاه، سرباز کرد و مقدار زیادی خون و چرک از آن خارج شد و متوکل آرام گرفت و با استفاده از طبابت امام هادی علیه‏السلام، سالم گشت.

وقتی که خبر سلامتی متوکل به مادرش رسید، بسیار خوشحال شد و مبلغ ده هزار دینار به همراه یک انگشتر نفیس برای آن حضرت ارسال داشت.

پس از گذشت چند روز، شخصی به نام محمد بطحائی که نسبت به امام هادی علیه‏السلام بسیار حسادت می‏ورزید، نزد متوکل رفت و نسبت به حضرت بدگوئی و سخن چینی کرد و نیز نسبت‏هائی را به آن حضرت داد، به طوری که متوکل تحت تأثیر قرار گرفت و معتقد شد بر این که امام هادی علیه‏السلام برای یک شورش و کودتا مشغول جمع اسلحه و امکانات است.

 به همین جهت، متوکل به سعید حاجب دستور داد تا شبانه به منزل حضرت هجوم آورند و هر آنچه در منزل او یافتند، جمع آوری کرده و نزد متوکل بیاورند.

سعید حاجب گوید: شبانه از دیوار منزل امام علیه‏السلام بالا رفتم و در آن تاریکی ندانستم چگونه فرود آیم، ناگهان متوجه شدم که حضرت مرا با اسم صدا کرد و فرمود: صبر کن تا برایت چراغ بیاورم.

 سپس شمعی را روشن نمود و برایم آورد. و من به راحتی از دیوار پائین آمدم؛ و چون وارد بر حضرت شدم، دیدم که لباسی پشمین بر تن کرده و کلاهی بر سر نهاده و روی جانمازی از حصیر رو به قبله نشسته است.

هنگامی که چشمش به من افتاد، فرمود: مانعی نیست، برو تمام اتاق‏ها را جستجو کن.

سعید گوید: تمام اتاق‏ها و نیز وسائل حضرت را مورد بررسی قرار دادم و فقط دو کیسه - که یکی از آن‏ها به وسیله مهر و انگشتر مادر متوکل ممهور شده بود - یافتم.

بعد از آن که همه جا را جستجو کردم و خدمت حضرت بازگشتم، فرمود: ای سعید! اطراف و زیر جانماز و همه جا را به خوبی جستجو بکن.

پس چون جانماز را برداشتم، شمشیری در قلاف نهاده بود که آن را نیز به همراه دیگر اموال برداشتم و نزد متوکل آوردم.

همین که متوکل چشمش بر آن دو کیسه و مهر مادرش افتاد، از مادر توضیح خواست که این‏ها چیست؟

 مادرش در پاسخ گفت: زمانی که مریض شده بودی، این‏ها را برای شفای تو، نذر آن حضرت کردم؛ و چون سلامتی خود را باز یافتی، آن‏ها را برایش ارسال داشتم.

پس متوکل دستور داد تا کیسه‏ای دیگر ضمیمه‏ی آن‏ها شود و با تمامی آنچه آورده بودیم، برای امام هادی علیه‏السلام ارجاع و تحویل آن حضرت گردید.

سعید افزود: چون خدمت حضرت هادی علیه‏السلام بازگشتم، ضمن عذرخواهی و پوزش از جسارتی که کرده بودم، اموال را تحویل ایشان دادم.

سپس حضرت فرمود: ظالمین جزای ستم های خود را به زودی خواهند دید.


🏴📕 مراجع:
  اصول کافی: ج 1، ص 499، ح 6، الخرایج و الجرایح: ج 2، ص 276، ح 8، اثبات الهداة: ج 3، ص 380، ح 49، اعلام الوری طبرسی: ج 2، ص 119، مناقب بن شهرآشوب: ج 4، ص 415، بحارالأنوار: ج 50، ص 198، ح 10.

  • ...

 

(Meysam):


واقعا خسته نباشید
کتاب واقعا فوق العاده بود
از اواسط فصل چهار تا آخر کتاب رو امشب خوندم و همین الان به پایان رسید
و چقدر زیبا نوشته شده بود
واقعا از خدا هرچی میخواید بهتون بده ❤️


چند هفته با مصیبت های الهه و مجید گریه کردم و ناراحت میشدم
و دعا برای نابودی ذاعش و وهابیت میکردم
این کتاب ثابت کرد که ❤️مذهبی ها عاشق ترند❤️


و چه عشق پاک و مقدسی!


این کتاب ثابت کرد که وحدت بسیار خوب است و حتی  زوج شیعه و سنی هم میتوانند با احترام به عقاید هم عاشقانه در کنار هم زندگی کنند و هریک به نحوی بندگی کنند


این کتاب ثابت کرد که گاهی دعاهای ما برای ما صلاح نیست و خدا با اجابت نکردن آن برای ما چیز بهتری در نظر گرفته
مثل سفر رویایی کربلا

😍

این کتاب ثابت کرد که خدا هوای بنده های با اخلاص خودش رو داره


این کتاب ثابت کرد که برا خدا باش تا خدا زندگیت رو دگرگون کنه و هوات رو داشته باشه


این کتاب ثابت کرد که زندگی مشترک با صبر و احترام متقابل و عشق واقعی پایدار هست


و این کتاب ثابت کرد که :
💞جـــان شـــیــــعـــه اَهـــل ســـنــــت اَســت💞


  • ...

زیباترین رغبت و آرزوی امشب

 پس از فرج امام زمان «روحی فداه»


 همان دعایی است که رهبر عزیزمان نوروز امسال، در حرم مطهر رضوی عاشقانه زمزمه کردند:

 "خداوندا! برای ما و هر کسی که علاقه مند است، شهادت را پله آخر زندگی ما قرار بده!"
.
.
.
 و تنها خدا می داند با چه قلب غرق غمی، دل به دریا زدیم و آمین گفتیم..............

  اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای


  • ...

 همان ماهی که از مهتاب نهر برتر از شیر و عسل بهشت، سرچشمه می گیرد

 

شنیده ام این ماه شروع شکوفه زدن درخت ایمان برای مؤمنان است تا آنکه در شعبان به باغ گل مغفرت بنشیند و در ماه مبارک رمضان، میوه شیرین بهترین مقدرات الهی را ثمر دهد... آمین


 ان شاءالله آغاز سراسر خیر و برکت این ماه با عظمت، شروع شیرینی برای فصل بندگی خداوند باشد تا با جانی سرشار از شهد و شکر ایمان و استغفار به سفره ماه مبارک رمضان برسیم.....


 طلوع هلال ماه منور رجب و درخشش چهره نورانی امام محمد باقر علیه السلام را تبریک عرض می کنیم و از همه شما عزیزان التماس دعا داریم....

  • ...

سلام خانم نویسنده ی عزیز. امیدوارم حالتان خوب باشد


حتما خبر داری که ۹۵ هم رخت سفر بست و شرش کم شد! چه خبیث و ناجوانمرد بود، تا همان لحظه ی اخر قربانی گرفت و مصیبت اورد. حال دلمان را حسابی بد کرد، چشمانمان را تا دلت بخواهد خیس


اما انگار ته ته ته دلش انقدر ها هم سیاه نبود. اتفاقات خوب و سپید هم همراه داشت با خود در عالم تاریکی


حتما از من مثال میخواهی

مثلا همان رمان عجیب غریبی که رفیق جان شفیقم، مرا واداشت تا بخوانم.


 راستش را بخواهی اولش اصلا‌ حس خوبی نداشتم، اصلا‌مرا چه به رمان مذهبی. من راز فال ورق و صدسال تنهایی و کیمیاگر میخواندم، دو دنیای متفاوت، اما ته دلم روشن بود.


 دل را به دریا زدم و داستان را حدودای ده یازدهِ شب اغاز کردم. صدای اذان صبح مرا به خود اورد! کتاب را تمام کرده بودم، آن را بی وقفه خوانده بودم... مجذوب شده بودم، مبهوت شده بودم، آه که چه حال عجیبی بود


آری ۹۵ شاید انقدرها هم بد نباشد


ممنونم از دوست خوش سلیقه ام که مجبورم کرد کتابتان را بخوانم و ممنونم از شما که یک اثر زیبای هنری را در کالبد یک کتاب خلق کردید


با ارزوی بهترین ها در سال جدید❤️


  • ...


چشمانت را به روی هم بگذار

می خواهم نوروز را برایت به تصویر کشم.

 حال پاورچین پاورچین قدم به خانه خیال تو می نهم.

خانه خاطرت چقدر ساکت و آرام است. گویی مدتهاست که ترنم ترانه ای را به خود ندیده است...

 بگذار پنجره را بگشایم تا نسیم خوش رایحه ی تولد شکوفه ها، پرده تخیل ذهنت را به رقص آورد.

گوش کن! می شنوی؟ آوای آواز پرندگان است!

بو کن! احساسش می کنی؟ عطر هوشربای بهار است!

 یادت نرود من آمده بودم نوروز را برایت بازگو کنم.

 حال نوین ترین واژه های باستانی ایران را از دل بهاری ترین دوره های تاریخ این سرزمین کهن بر می گزینم و در زیر تابش گرم و پرمهر آفتابش، آن را با بدیع ترین عناصر هستی پیوند می زنم و در جامه جملات پر از احساس پارسی، به تو تقدیمش می کنم...

حال آهسته چشمانت را بگشا و آنچه را که برایت بر پرده تخیل نقاشی کردم، در دنیای بیکران حقیقت تماشا کن!

نوروز، طلوع زیبای بهار، لبخند شیرین هستی هدیه بی نظیر خداوند فرخنده باد

در پناه خداوند مهربان، سرشار از سعادتمندی و  شادی و آرامش باشید

  • ...


خطوطی از رمان «جان شیعه، اهل سنت» که معطر به میلاد حضرت زهرا (س)است...


چشمانش را به زیر انداخت، لحظاتی سکوت کرد و بعد با حیایی لبریز مهربانی پاسخ داد: «هم آره هم نه! راستش هدیه روز زن هم هست!» و در مقابل نگاه پرسشگرم، صادقانه اعتراف کرد: «خُب امروز تولد حضرت زهراست E که هم روز مادره و هم روز زن!» و بعد لبخندی شیرین در چشمانش درخشید: «حالا امسال اولین سالیه که می‌تونم برای همسر نازنینم هدیه بخرم!» می‌دانستم که به خاطر تسننِ من، از گفتن مناسبت امروز این‌همه طفره می‌رفت و نمی‌خواستم برای بیان احساسات مذهبی‌اش پیش من، احساس غریبی کند که لبخندی زدم و گفتم: «ما هم برای حضرت فاطمه E احترام زیادی قائل هستیم و خیلی دوسشون داریم!»


  • ...

کلام متبرک مهدی فاطمه (روحی فداه):


 برای من در (زندگی و رفتار) دختر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)، الگو و سرمشقی نیکو است.

الغیبة، شیخ طوسی، ص 286


میلاد حضرت زهرا (سلام الله علیها)، روز مادر و روز زن رو به همه بزرگواران و به ویژه بانوان نازنین تبریک عرض میکنم!

  • ...

نمی‌دانم این حال شیرین چقدر طول کشید، اما به‌قدری فراخ بود که هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد، در پیشگاهش بازگو کرده و از قدرت بی‌منتهایش بخواهم تا دیگر خواستگاری درِ خانه‌مان را نزند مگر آن‌کسی که حضورش مایه آرامش قلبم باشد! آرزویی که احساس می‌کردم نه از ذهنم به زبانم که از آسمان به قلبم جاری‌شده است!

  • ...

صدف:


با سلام خدمت خواهرگرامی خانم ولی نژاد


من داستان زیبای شما رو خوندم و بسار لذت بردم و حیفم آمد از قلم زیبا و سراسر عشق و معرفت  شما تشکر نکنم.

بسیار عالی و زیبا نوشته بودید، من بسیار لذت بردم.

با اینکه طولانی بود ولی از هر فرصتی که به دست می آوردم، مطالعه می کردم؛

داستان های زیادی خوانده بودم، ولی هیچ کدام از آنها اینقدر زیبا و محکم نوشته نشده بودند.

موضوع بسیار عالی و به جایی بود، واقعا عالی بود.


برای شما آرزوی موفقیت روزافزون دارم.التماس دعا

  • ...