داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

جلال‌آباد؛ عاشقانه‌ای از خاطرات شهید مدافع حرم

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ

 

خرید اینترنتی کتاب جلال آباد

 

برای رفتن به پای دلم افتاده و من برای ماندنش با زمین‌وزمان می‌جنگیدم. نگاهش دنبال گمشده‌ای دور صورتم می‌چرخید و از لحنش حسرت می‌چکید: «میشه دیگه نگی راضی نیستی؟»

 

انگار حرفی روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که دلش آتش گرفت و خاکستر نفس‌های سوخته اش گوشم را پُر کرد: «می‌بینی چند ساله این سفرة روضه پهن شده؟ هر کی اومد روزی اش رو از این سفره گرفت و رفت... من داره سرم بی­ کلاه می­مونه. اگه الان از این سفره روزی نبرم دیگه هیچ‌وقت نمی­تونم؛ پس بذار برم!»

 

مگر می­شد این حرف­ ها را از زبان عزیزترینم بشنوم و تا مغز استخوانم آتش نگیرد؟

 

انتشارات صریر
 

 

  • ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی