داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

سرش را پایین انداخت و همان‌طور که به پیراهن سیاهش نگاه می‌کرد، زیر لب چیزی گفت که نفهمیدم. سپس سرش را بالا آورد و با لبخندی پُر معنی، کلام مبهمش را تعبیر کرد: «هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم پیرهن مشکیِ عزای امام حسین (علیه‌السلام) انقدر قدرت داشته باشه که یه وهابی حتی چشم دیدنش هم نداشته باشه!»

  • ...

سلام


بسیار ممنونم بخاطر رمانی که خلق کردید.

بسیار ممنونم بخاطر وصف های شورانگیزی که در برابر چشمانم مجسم کردید.

 بسیار ممنونم که به برکت قلمتان، اندک ریسمان بین من و خدایم گسسته نگشت.

بسیار ممنونم که مرا به ثروتی رهنمون کردید که پایانی بر او نیست.


من کم مطالعه می کنم، اما فایل کتاب شما دیوانه ام کرد و اشک ریزان خواندمش.


چه اینکه با شخصیت های اصلی داستان هم درد و هم نوا شدم و چه آنکه نجواهای عاشقانه ای که مجسم نمودید، مرا از خودِ خودم بیرون آورد و به من گفت بنده خدا طور دیگری زندگی می کند و می اندیشد، تو کجای این عالمی؟؟


 رستاخیزی در دلم ایجاد شد و فقط از خدا چند روزیست که تمنا می کنم بر این صراط بمانم و دیگر پایم نلغزد.


به امید روزی که جمله مسلمین به حبل المتین الهی چنگ زنند و زمینه ظهور حضرت موعود پدید آید.


ان شا الله مورد تاییدات الهی باشید.

خدا نگهدار

  • ...

یکی از حاضرین در سفره شام مراسم ایام فاطمیه بیت رهبری نقل کرده است که :


سخنران مراسم، هنگام صرف شام در محضر مقام معظم رهبری به ایشان عرضه داشت:


«برخی گلایه می کنند که چرا حضرتعالی با این کسالت جسمانی اینقدر برای مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می نشینید؟»


رهبر عزیزمان نیز در جواب فرمودند: «آنها نمی دانند، من رزق سال کشور را در شب های فاطمیه می‌گیرم.»
.
.
.

با آرزوی قبولی عزاداری های شما بزرگواران


و نشستن همگی مان بر سفره پربرکت ایام فاطمیه


التماس دعا

  • ...

می دیدم پس از آن‌همه اتفاقات تلخ و آن‌همه توهین و تحقیری که از زبان تند پدر شنیده و آن‌همه بغض و نفرتی که از قلب شکسته من چشیده بود، نه‌تنها تنور عشقش به مذهب تشیع خاموش نشده که گرم‌تر از گذشته به پای عزاداری‌های محرم گریه می‌کرد که گویی دل‌شکسته‌تر از پیش، دردهای پنهان در سینه‌اش را برای امام حسین (علیه‌السلام) بازگو می‌کرد،

  • ...

با سلام خدمت خانم ولی نژاد


رمان شما رو دانلود کردم و بسیار مشتاق خواندنشم،

 از اونجایی که داستان مشابهی داریم و من هم عشقی دارم از اهل تشیع و خودم از اهل سنت هستم، امیدوارم درسی به من بیاموزد این رمان زیبا.


سپاس .

  • ...

چشمانش همچون دو غنچه گل سرخ از بارش بهاری اشک‌هایش، طراوت دیگری یافته و لب‌هایش به پاس پیشنهادی که برای رفتنش داده بودم، به رویم می‌خندید. سبک و سرِحال وارد خانه شد که به‌روشنی پیدا بود مراسم عزاداری ظهر عاشورای امامزاده، تا چه اندازه برایش لذت‌بخش بوده که این‌چنین سرمست و آسوده به سویم بازگشته است.

  • ...

خانم ولی نژاد عزیز


تاکنون که کانال شمارو دنبال میکردم و متاسفانه رمان را مطالعه نکرده بودم نظرات دوستان را که می خوندم و میگفتن که با رمانشو شما زندگی کردیم و هم خندیدیم و هم گریه کردیم، برام جالب بود که یک موضوع مثل وحدت چطوری تدوین میشه و انقدر مردم با اون خوب انس میگیرن....


حالا که مطالعه کردم،دیدم نه
قلم انقدر زیبا و قوی است که واااقعا شخص خوانندرو درگیر خودش میکنه


عالی بود...از خداوند منان موفقیت روزافزون شمارو خواهانم


یا علی

  • ...

و دیدم که چشمانش از غصه سخنانم می‌سوزد که نه دوری مرا طاقت می‌آورد و نه عشق امام حسین (علیه‌السلام) از دلش رفتنی بود که نگاهش زیر پرده‌ای از غم خندید و ادامه داد: «اگه امام حسین (علیه‌السلام) بهت اجازه بده براش گریه کنی، همه‌جا برات مجلس روضه میشه!»

  • ...

دوست و خواهر عزیزم، خانم ولی نژاد سلام!


در شام اربعین، بعد از حدود دو هفته مطالعه کتاب شما پایان یافت. همه وجودم سرشار عشق و لذتی است که از خواندن کتاب زیبای شما به من دست داد. موبایلم خراب بود و این کتاب را به سختی از روی لپ تاپ خواندم، کاش کتاب چاپ می شد تا راحت تر بخوانم و آن را به دوستانم هدیه دهم.


بارها همراه الهه گریستم و بارها شوق و لذت وصف ناپذیر محبت امامت و ولایت در وجودم جوانه زد.


همیشه می شندیم که ما اسلام و تشیع خود را از پدر ومادر داریم، ولی تازه مسلمان ها خود راه را پیدا می کنند و ارزشمندتر است، ولی کتاب شما مرا به این باور رساند که عشقی که از کودکی با خون و جانمان آمیخته شده، بسیار لذت بخش و شیرین است و چه زیبا گفته اند که من از کودکی عاشقت بوده ام!


امیدوارم جلد دوم هم نوشته شود، به امید چاپ این کتاب و موفقیت روز افزون جوانان خوش فکر وخوش قلمی چون شما

  • ...

کسی پنجره‌های مشرف به حیاط را به ضرب بست و بلافاصله صدای نوریه را شنیدم که با لحنی لبریز از نفرت، شیعیان و آیین عزاداری‌شان را به باد توهین و تمسخر گرفته بود و مجید چه خوب حس کرده بود که وهابی‌ها تا چه اندازه از دیدن پیراهن عزای امام حسین (علیه‌السلام) واهمه دارند که حتی تاب شنیدن نوای نوحه شهادتش را هم نداشتند.

  • ...