چشمانت را به روی هم بگذار
می خواهم نوروز را برایت به تصویر کشم.
حال پاورچین پاورچین قدم به خانه خیال تو می نهم.
خانه خاطرت چقدر ساکت و آرام است. گویی مدتهاست که ترنم ترانه ای را به خود ندیده است...
بگذار پنجره را بگشایم تا نسیم خوش رایحه ی تولد شکوفه ها، پرده تخیل ذهنت را به رقص آورد.
گوش کن! می شنوی؟ آوای آواز پرندگان است!
بو کن! احساسش می کنی؟ عطر هوشربای بهار است!
یادت نرود من آمده بودم نوروز را برایت بازگو کنم.
حال نوین ترین واژه های باستانی ایران را از دل بهاری ترین دوره های تاریخ این سرزمین کهن بر می گزینم و در زیر تابش گرم و پرمهر آفتابش، آن را با بدیع ترین عناصر هستی پیوند می زنم و در جامه جملات پر از احساس پارسی، به تو تقدیمش می کنم...
حال آهسته چشمانت را بگشا و آنچه را که برایت بر پرده تخیل نقاشی کردم، در دنیای بیکران حقیقت تماشا کن!
نوروز، طلوع زیبای بهار، لبخند شیرین هستی هدیه بی نظیر خداوند فرخنده باد
در پناه خداوند مهربان، سرشار از سعادتمندی و شادی و آرامش باشید
- ۰ نظر
- ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۶