برایم سخت بود طول کوچهای بلند را طی کنم، درحالیکه او رو به ما، منتظر ایستاده بود...
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ
آقای عادلی همچنان که کلید را در قفلِ در حرکت میداد، سرش را چرخاند و ما را در نیمه کوچه دید، دستش از کلید جدا شد و منتظر رسیدن ما ایستاد. ایکاش میشد این لحظات را از کتاب طولانی زمان حذف کرد که برایم سخت بود طول کوچهای بلند را طی کنم درحالیکه او رو به ما، منتظر ایستاده بود و شاید خدا دلهرهام را به دلش الهام کرد که پس از چند لحظه سرش را به زیر انداخت.
- ۹۵/۱۲/۱۵