داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

ما با قلم مقاومت راوی انتقام سختیم

داستان های ممنوعه (جبهه مقاومت)

مجید شیعه است...

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۴ ب.ظ


ابراهیم سنگین سر جایش نشست و با لحنی گرفته آغاز کرد: «اول که رفتیم سر نماز بود. مثل ما نماز نمی‌خوند.» سپس به سمت عبدالله صورت چرخاند و پرسید: «می دونستی مجید شیعه اس؟» عبدالله لبخندی زد و پاسخ داد: «نمی‌دونستیم، ولی مگه تهران چند تا سنی داره؟ اکثریتشون شیعه هستن. تعجبی نداره این پسرم شیعه باشه.»

  • ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی