اگر این جوان اهل سنت بود، آسمان سعادتمندیاش پُرستارهتر میشد!
پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۵۱ ب.ظ
حالا خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا به لحظاتی که با چند صحنه گذرا و یکی دو کلمه کوتاه از برابر نگاهم گذشته بود، فکر کنم. به لحظهای که در باز شد و صورت پر از آرامش او زیر باران نمایان شد، به لحظهای که خمشده بود و احساس میکردم میخواهد بی هیچ منتی کمکم کند، به لحظهای که صبورانه منتظر ایستاده بود تا چترم را ببندم و سیمکارت را به دستم بدهد و به لحظهای که با نجابتی زیبا، سیمکارت کوچک را طوری به دستم داد که برخوردی بین انگشتانمان پیش نیاید و به خاطر آوردن همین چند صحنه کوتاه کافی بود تا احساس زیبایی در دلم نقش ببندد. حسی شبیه احترام نسبت به کسی که رضای پروردگار را در نظر میگیرد و به دنبال آن آرزویی که بر دلم گذشت؛ اگر این جوان اهل سنت بود، آسمان سعادتمندیاش پُرستارهتر میشد!
- ۹۵/۱۱/۱۴